شهیدی از تبارعشق
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 31
:: باردید دیروز : 30
:: بازدید هفته : 31
:: بازدید ماه : 1228
:: بازدید سال : 4520
:: بازدید کلی : 104140
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 19 / 1

   
 
               
   
   
   
 
               
حسنی، محسن


شهید سید محسن حسنی : فرمانده گردان روح الله لشگر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
سال هزار و سیصد و چهل و سه در مشهد الرضا (ع) کودکی پا به عرصه وجود نهاد که خانواده حسنی، نام مبارک محسن را برایش برگزید.
محسن چهارمین فرزند خانواده بود. اما هر بار دست تقدیر، فرزندان قبل از او را از دامان پدر و مادر به خاک سرد می سپرد. این امر سبب شد تا خانواده حسنی با به دنیا آمدنش گوسفندی ذبح کرده نو رسیده را به حرم طواف دهند و مجلس روضه برپا کنند. او که با نذر و نیاز متولد شد، در سایه پدری زحمتکش و مادری پاکدامن رشد نمود. به خاطر تربیت بدنی او را به مدرسه عسگریه که مدیریتی متدین داشت سپردند و بدین ترتیب دبستان را به شایستگی گذراند. از همان اوان کودکی، هم پای در مجالس مذهبی حضور می یافت. از آن جا که پدر با شغل بنایی روزگار می گذراند، اوقات فراغتش را به کمک او شتافت، تا آجر بر آجر نهاده و مرهمی باشد بر زخم های روزگار، بر پیکر خانواده. پس از پایان دوره ابتدایی، مقطع راهنمایی را نیز به اتمام رساند.
همزمان با آغاز شکوهمند انقلاب اسلامی، با شور و اشتیاق پای به عرصه سیاسی و اجتماعی گذاشت. همراه پدر در جلسات علمای متعهد و مبارز همچون آیت الله خامنه ای حضور می یافت. با اینکه در طوفان انقلاب هنوز نوجوانان بود، پس از پایان جلسات به توزیع اعلامیه و رساله امام خمینی می پرداخت.
سید محسن که فردی رنج دیده از دوران ستم شاهی بود، بدون هیچ چشم داشتی در صف می ایستاد و نفت را به منزل پیرزن های محل حمل می کرد. با ورود امام امت و پیروزی انقلاب، دل در گرو رهبر سپرد و با مطالعه کتابهای شهید مطهری و آیت الله دستغیب به سیر فکری خود جهت داد. تحرکات مذبوحانه ضد انقلاب در کردستان سید محسن را واداشت تا درس و مدرسه را ها کند و پس از عضویت در بسیج و گذراندن دوره آموزش، داوطلبانه به کردستان اعزام شود. با تصرف لانه جاسوسی آمریکا تعدادی از جاسوسان به مشهد منتقل شدند. سید محسن از جمله عناصر فعال حفاظت از جان این افراد به شمار می رفت. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با گرفتن رضایت از خانواده، راهی مناطق جنگی شد و در عملیات متعددی شرکت داشت. از آنجا که دشمن تا بن دندان مسلح از حامیان جهانی برخوردار بود به تشخیص فرماندهان برای گذراندن دوره به مشهد مراجعت کرد. پس از چهار ماه دوره فشرده علوم و فنون نظامی، به عضویت سپاه درآمد و به عنوان مربی تاکتیک به آموزش نیروهای پاک باخته بسیجی در پادگان قدس مشغول شد.
از آن پس در تربیت و سازماندهی نیروهای توانمند با در هم آمیختن نظم و تقوا در تامین نیروی عرصه نبرد ایفای نقش نمود. هرگاه در پشت جبهه خدمت می کرد به سرکشی و کمک رسانی خانواده های رزمندگان می پرداخت. با وجود داشتن مسئولیت آموزش در مشهد برگه مرخصی گرفته و در عملیات بیت المقدس حضور یافت. اولین باری که درجبهه مجروح شد، مدتی طولانی در بیمارستان بستری بود. اما پس از طی دوران نقاهت، اقدام به راه اندازی جلسه دعای توسل در منزل خانواده شهدا نمود. او همواره فریضه امر به معروف و نهی از منکر را سر لوحه اعمالش قرار می داد و با راه اندازی بسیجی پویا در مسجد محل به جذب نیروهای جوان و مستعد همت گماشت. با قابلیت و دور اندیشی سنگرهای نبرد را محراب مسجد ساخت و شیرینی حضور در جبهه را به کام جوانان نشاند. در مرحله اول عملیات کربلای یک، ایثار و تهور را به منصه ظهور رساند و هنگام آوردن ماسک برای نیروهای تحت امرش به شدت در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفت. او که عشق به ولایت را پیشه خود ساخته بود پس از یافتن بهبودی نسبی، مجدداً به جبهه بازگشت.
می رفت و ز دل خدا خدا داشت به لب
امید شهادت و دعا داشت به لب
همرزمانش می گویند: سید محسن فرمانده گردان روح الله بود. روزها در چادر به سر می برد و غروب، زمانی که نور به حداقل ممکن می رسید، در منطقه ظاهر می شد و به توجیه نیروها می پرداخت. شهید غزنوی فرمانده ارشد ایشان در تشریح شب شهادت سید محسن چنین می گفت: از آن جا که سینه بسیجی صندوق اسرار الهی است. خدا دست رد بر چنین سینه ای نخواهد زد. با حمایت خداوند مهران به تصرف نیروهای اسلام درآمد. بچه ها با چنگ و دندان از شهر محافظت می کردند. شب عملیات شهید حسنی اجازه خواست تا به رودخانه رفته و غسل شهادت کند و چنین هم کرد. هنگام کارزار چنان چهره اش برافروخته شده بود و ذکر آقا عبدالله را زمزمه می کرد که حین عملیات با صدای بلند گریه می کردیم. سید محسن حسنی با تمام وجود به امام عشق می ورزید و در شب وداع تنها سفارشش این بود: عزیزان امام را تنها نگذارید. به پاس زحمات مخلصانه اش در جنگ از سوی فرماندهی برای اعزام به سفر حج انتخاب شد، اما لباس رزم را بر لباس احرام ترجیح داد و خدای کعبه را در جهاد یافت. سرانجام سید محسن حسنی پس از شش سال حضور در جبهه های نبرد، در حالی که مسرور از آزادی مهران و انجام فرمان امام بود در چهارمین ماه از سال شصت و پنج خواب عاشورایی اش تعبیر شد و در حین فتح ارتفاعات قلاویزان مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به اجداد بزرگوارش پیوست. پیکر زلالش به وصیت خودش، پس از قرائت زیارت عاشورا در تربت بهشت رضا جاودانه جای گرفت و از همان دیار به جایگاه ربانی صعود کرد.
آن دم که به خون خود وضو می کردم
دائی ز خدا چه آرزو می کردم
ای کاش مرا هزار هزار جان بود به تن
تا آن همه را فدای او می کردم
 
 
 
               




:: بازدید از این مطلب : 996
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه